در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز، چه توان كرد كه سعي من ودل باطل بود
موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها:
دلت كه گرفت
به كسي نگو
بگذار تمامي غم هايت با اشك هايت فرو ريزند
دلت كه گرفت
به خودت پناه ببر
مبادا اجازه دهي دستان ديگري
تسلايت دهند
به ياد بياور حضور اين دستان هميشگي نيست
به ياد بياور همين دستاني كه امروز رهايت كردند نيز روزي براي تسلا آمده بودند
دلت كه گرفت
بغضت را رها كن در تنهايي و خلوتت
ياران هميشه يار نيستند
بگذار رازهايت براي هميشه راز باقي بمانند
كه كسي محرم اسرار نيست
در اين
زمانه ي غريب
محرمان امروز نامحرمان فردايند
و سنگي براي صبوري باقي نمانده
سنگ صبوران كليد به دست در كمين نشسته اند
كه مُهر بگشايند از درد دل هايت
تا سنگي شوند و ببارند بر دل غمبارت
دلت كه گرفت
فرياد كن در سينه ات
بگذار اين درد در سينه ات بپيچد
مبادا اجازه دهي
راهي به بيرون بيابد
بگذار براي هميشه در تو باقي بماند
دلت كه گرفت…….
موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: